اول علامت های این مرض را میگم که اگه
دیدید دچارشون شدید فورا خود کشی کنید:
1) اولش قربانی ! فقط در مورد طرف به اظهار
نظرهای کوتاه دست می زند
2) قربانی طی مکالماتی که همینجور بی مورد و بی
جهت با هم کلاسی های طرف دارد با مکر و حیله ای که بلد است آمار طرف را می
گیرد.
3) در مرحله ی " یه خورده پیشرفته" تو ساعات
کلاسی درس طرف را بهتر از درس خودش یاد می گیرد.
4) قربانی به طور ادیبانه ای صبح تا شب به انواع
فالهای ژاپنی ، چینی ، اوگاندایی و ... ومخصوصا حافظ روی می آورد و چون در مورد
آخری معنی اکثر شعرها را نمی فهمد همه را خوب فرض میکند!!!!
5) به صورت کاملا منطقی و کلاسیک نتیجه گیری
میکند که اگر طرف بهش جواب مثبت ندهد واقعا اشتباه کرده است و حتی
در مراحل پیشرفته تر با پررویی انتظار دارد طرف در امر خطیر پیشنهاد دادن پیش
قدم شود!!!!
6) با زیر پا گذاشتن این اصل که :
"آدمیزاد برای راه رفتن به شدت نیاز مند آنست که جلوی پای خود را نگاه کند"
مدعی است که طرف هر وقت از راهرو رد میشود عاشقانه به او زل میزند واز آنجا که
99.99% دانشکده علوم را راهرو تشکیل میدهد ! تصور میکند که طرفش صبح تا شب او
را تعقیب میکند و حتی لحظه ای هم از او دل نمیکند!!
7) در این مرحله از بیماری بالاخره
نقشه ها و کلک های قربانی می گیرد و او موفق میشود مجددا شانسی ! دیالوگ
کوتاهی با طرفش داشته باشد که این حادثه ی عظیم از نظر قربانی نقطه
عطفی در روابط فوق رمانتیک و افلاطونی با ژولیت خانم محسوب می شود
که این هم به نوبه ی خود می تواند مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب هم
باشد.
آخر و عاقبت مرض: قربانی که دیگر آخرین
لحظات بیماری و ایضا عمر خود را می گذراند در حالی که از فرط اعتماد به نفس در
حال ترکیدن است و پیشاپیش کیک عروسی را هم سفارش داده و ماشین قسطی پسر عموی
بابایش را هم گل کاری کرده با گام های استوار به سوی طرف پیش می رود و در یک
جای خلوت (که ظاهرا خلوت است) و تحت نظر 1635 چشم مخفی و آواکس های جاسوسی (که
اکثرا رهگذرند ) یقه طرف را می گیرد و نیم ساعت مخش را تیلیت میکند که معمولا
نطقش را با "من مدتی است ... " شروع میکند .
در نهایت هم دو حالت پیش می آید :
یا طرف تو پوز قربانی میزند و حالش را
میگیرد و ضایعش می کند یا اینکه طرف تو پوز قربانی می زند و حالش را میگیرد و
ضایعش می کند !!!
این بیماری عمرا درمان داشته باشد.
ورودی
اگه با بعضی از 83 ای ها حرف زدین و
نفهمیدین چی میگن ، اصلا تعجب نکنین . این بچه های آخر کلاس برای خودشون واژگان
جدیدی رو آوردن تو دانشکده. مثلا اگه ازشون پرسیدین روزانه ای یا شبانه ، گفتن
وا مگه فرق هم میکنه ؟ یعنی که شبانه ام . office
دکتر فلانی کجاست ؟ یعنی دفتر دکتر کجا بیده؟
اگه بهت گفتن thank you
یعنی مرسی. در ضمن از هیچ کدومشون نپرسید کجایی هستین چون آدم که از
بدیهیات سوال نمی پرسه معلومه دیگه بچه ی ناف سوئیس هستند!!
می دونی چی به آدم زور داره؟ این که بعد از سه
سال بری تو کتابخانه ، یه بچه 83 ای که نمی دونم اون جا چطور بهش کار دادن ،
بعد از یک ساعت ونیم تاخیر با افه ی تمام بگه " چند لحظه صبر کنید "
رو تو برم هی ...