خری آمد به سوی مادر
خویش |
بگفت مادر چرا رنجم دهی
بیش |
برو امشب برایم
خواستگاری |
اگر تو بچه ات را دوست
داری |
خر مادر بگفتا ای پسر
جان |
تو را من دوست دارم بهتر
از جان |
زبین این همه خرهای
خوشگل |
یکی را کن نشان چون نیست
مشکل |
خرک از شادمانی جفتکی زد |
کمی عرعر نمود و پشتکی
زد |
بگفت مادر به قربان
نگاهت |
به قربان دو چشمان سیاهت |
خر همسایه راعاشق شدم من |
به زیبایی نباشد مثل او
زن |
بگفت مادر برو پالان به
تن کن |
برو اکنون بزرگان را خبر
کن |
به آداب و رسومات زمانه |
شدند داخل به رسم
عاقلانه |
دو تا پالان خریدند پای
عقدش |
به افسار طلا با پول
نقدش |
خریداری نمودند یک طویله |
همانطوری که رسم است در
قبیله |
خر عاقد کتاب خود گشایید |
وصال عقد ایشان را
نمایید |
دوشیزه خر خانم آیا
رضایی ؟ |
به عقد این خر خوشتیپ
درآیی ؟ |
یکی از حاضران گفتا به
خنده |
عروس خانم به گل چیدن
برفته |
برای بار سوم خر بپرسید |
که خر خانم سرش یکباره
جنبید |
خران عرعر کنان شادی
نمودند |
به یونجه کام خود شیرین
نمودند |
به امید خوشی و شادمانی |
برای این دو خر در
زندگانی |