صدای
پای
دانشجو
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی
دارم
سر سوزن شوقی
استادی
دارم
بهتر از شمر و یزید
و دوستانی
همچو من مشروط
و خوابگاهی كه همین نزدیكیست
من نشاط از هیاهوی دانشكده می گیرم
درسهایم را وقتی می خوانم
كه ترم تمام است
من به دیدار كسی رفتم در آموزش
رفتم چیزها دیدم
در دانشگاه
من
دانشجویی دیدم كه در آخر ترم
از دیدن یك نمره ده پشتك می زد
چیزهایی دیدم
قتل یك نمره بدست استاد
قتل یك لبخند در آخر ترم
همه جا پیدا بود
من به مشروط شدن نزدیكم
و به یك نمره نا
قابل ده خشنودم
و به یك لیسانس قناعت دارم
من نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
هر كجا هستم باشم
هشتی جایگاه من
است
من نمی دانم كه چرا می گویند
شریف از بوعلی بهتر است
یك دانشجوی مشروط چه كم از یك استاد دارد
مشروطی در یك قدمیست
نگوئیم كه افتادن مفهوم بدیست
و نترسیم از حذف
و
بدانیم كه اگر حذف نبود
همه می افتادیم
و بدانیم كه اگرسلف نبود
همگی می مردیم
و نپرسیم كه چرا در قیمه مگس شنا می كند
و نخواهیم كه مگس از بوفه
برود بیرون
كار ما نیست شناسایی فرمول قورمه
كار ما شاید این است
كه پی
مدرك بدویم
و بگیریمش قاب
و بگذاریم لب كوزه و آبش بخوریم
و بمكیم سماق و كشك هم كاش بود